یلدا
عظمت همواره در جستجوی چشمی است که او را ببیند،
و خوبی همواره در انتظار خردی است که او را بشناسد،
و جبروت نیازمند اراده ای که در برابرش، به دلخواه، رام گردد
و غرور در آرزومندی عصیان مغروری که بشکندش و سیرابش کند
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پر جبروت و مغرور،
اما کسی را نداشت
خدا افریدگار بود
و چگونه می توانست نیافریند؟
و خدا مهربان بود
و چگونه میتوانست مهر نورزد؟
" بودن"، " میخواهد"!
و از عدم نمیتوان خواست.
و حیات " انتظار میکشد"
و " داشتن" نیازمند " طلب" است.
و " پنهانی" بیتابِ " کشف"
و " تنهایی" بیقرار " اُنس"
و خدا از " بودن" بیشتر " بود"،
و از حیات زنده تر، واز غیب پنهان تر و از تنهایی تنهاتر و
برای "طلب" بسیار " داشت"
و خدا گنج مجهولی بود که در ویرانه بی انتهای غیب مخفی شده بود.
و خدا افریدگار بود و دوست داشت بیافریند:
و زمین را گسترد
و دریاها را از اشک هایی که در تنهایی اش ریخته بود پر کرد
و کوهای اندوهش را که در یگانگی دردمندش، بر دلش توده گشته بود – بر پشت زمین نهاد؛
و جاده ها را – که چشم به راهی های بی سود و بی سرانجامش بود – بر سینه کوها و صحراها کشید،
و از کبریایی بلند و زلالش آسمان را بر افراشت
و دریچه همواره فروبسته سینه اش را گشود،
و آههای ارزومندش را که در آن از ازل به بند بسته بود – در فضای بیکرانه جهان رها ساخت.
با نیایش های خلوت ارامش، سقف های هستی را رنگ زد،
و ارزوهای سبزش را دردل دانه ها نهاد،
و رنگ " نوازش" های مهربانش را به ابرها بخشید،
و ازین هر سه ترکیبی ساخت و بر سیمای دریاها پاشید،
Design By : RoozGozar.com |